نقدِ نقدِ نقد

نقد کردنِ نقدهایی که بر نقدهای نقدها نوشته ایم...

نقدِ نقدِ نقد

نقد کردنِ نقدهایی که بر نقدهای نقدها نوشته ایم...

چه کم داریم که رو می آوریم به نوشتن؟
چه می شود که نوشتنمان می آید؟
فکرهای ما اگر محترم اند، اگر کاری اند ، باید اول خودمان را حرکت بدهند. می دهند؟
اگر فکرهایمان روی خودمان اثری دارند همان جا خرجش کنیم، همان جا هزینه اش کنیم، همان جا در گردشش بیندازیم. چه مان شده که همه ی جرقه ها را زودی پرت می کنیم بیرون و خودمان سرد می مانیم؟ چه مان شده که حرف هایمان مثل دود از دودکش بالا می روند، اما یک آتش خرده پا هم توی دلمان روشن نیست؟
حقیقت را هم نمی گیریم. حقیقت را هم به عکس تقلیل می دهیم . موبایل گرفته ایم به دست و به محض دیدن اولین سوژه عکس می گیریم. بهار را، کوه را ، زیباترین شگفتی ها را، حوادث را ، اخبار را می فرستیم توی موبایلمان. برای اینکه کِی ببینیم؟ که بار بعدی که می بینیم چه بشود؟ انتظار داریم دیدن آن عکس چقدر روشنمان کند، وقتی در حضور آن صحنه تنها فکری که کرده ایم درآوردن موبایل بوده؟ چطور است این بار به کسی بگوییم بیاید از ما در حال دیدن آن عکس ، عکس بگیرد!
ما به حال خودمان مهربان نیستیم. دلمان به حال دیگران هم نسوخته.
نوشتن هایمان نه برای خودمان مصرف دارند نه برای دیگران. عکس هایمان هم. می گوییم عکسها خاطره می شوند. این همه خاطره؟! این همه را برای چه میخواهیم؟ از هر سالمان چند صد عکس می گیریم که بعد یعنی از آنها عبرت بگیریم؟ که بعد آنها را با دقت مرور کنیم؟
عکس هایمان لنگ در هوا می مانند. نه خودمان را تکان می دهند نه دیگران را. اگر بناست با خودمان کار کنند چرا همان در صحنه کاری نمی کنند؟ اگر بناست برای دیگران ثمری داشته باشند پس چرا عکس گرفتن را جدی تر نمی گیریم؟ چرا اولین نقدی که می شنویم می گوییم: این را که من برای کسی نگرفته ام، برای خودم گرفته ام. و هر عکسی می گیریم فقط حمالش می شویم. از این هارد به آن هارد. از این لپ تاپ به آن لپ تاپ. و آخرش تنها چیزی که از این عکسها می ماند یک "حس یادش بخیری" است که صدتا عکسش همان کارِ یکی را می کند.
نوشتن هایمان هم شده نشانه ی بیماری. هر غذایی که می خوریم بالا می آوریم. اگر بگویی یک نوک قاشق غذا جذب بدنمان شده باشد، نشده.
همه را پس می دهیم. همه را بالا می آوریم. بعد تبدیلش می کنیم به یک کاردستی ، قیمت رویش می چسبانیم و می فروشیم. شده ایم کارگاه تولید زباله. زباله هایی که حالا توی این دور و زمانه ارزشمند شده اند و ما هم زباله فروش شده ایم.
نوشتن، بالا آوردن نیست. خود را خالی کردن نیست، بار از سرِ دل باز کردن نیست.
نوشتن عمل مهربانانه ی فردی است که پیش از این حرفش را در خود پرورانده، باروَر کرده و خود را با آن شکل داده. نوشتن ، مهربانی کردن است نسبت به کسانیکه از درک حقیقت عاجزند.
نوشتن یک عمل است در یک رابطه ی دو طرفه. یک طرف نویسنده، یک طرف انسان. انسان از آن جهت که جاهل است، کاهل است، غافل است.
نوشتن کبریت زدن به دیگران نیست، آتش گرفتن و دویدن است...
  • ا. برقعی

نظرات  (۱)

اولین پست تان برای من حکم سیلی محکمی را داشت.
(عالی بود)
منتظرم ببینم که بعد ازین قرار است چه بشود.
قرار است از هرم این آتش گرم بشویم یا اینکه این هم جرقه ایست که خاموش می کند و خاموش می شود؟
تازه می دانیدکه نقد نقد تقد اگر جرقه باشد فقط آتش درون نویسنده را سرد نمی کند، بل آتش خواننده را هم خاموش می کند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی